در پیرامون جانوران
نویسنده:
احمد کسروی
امتیاز دهید
دربارهی کتاب
بر سر راه آدمی از آغاز پیدایش تاکنون سدهایی (یا گمراهیهایی) بوده که جز با شکستن و گذشتن از آنها به جایگاه کنونی نتوانستی رسید. سه نمونهی برجسته از آنها بتپرستی ، بردهداری و خودکامگی (استبداد) میباشد (آگاهی بیشتر دربارهی چگونگی و زیانهای بتپرستی در همین کتاب). اینها جلوگیر آن بود که آدمی از زندگی جانورانه دوریِ آشکاری گیرد.
با برانداختن آنها و روان گردانیدن یکتاپرستی ، آزادی و دمکراسی بجایشان او توانسته گامهایی در راه آدمیگری پیش رفته زندگانی شایستهی نامش پیش گیرد.
بیگمان این پایان کار نیست. زیرا جهان همیشه رو به پیشرفت دارد و آدمی چون خود را از گمراهیهای دیگری که همچنان پایبند اوست رها گرداند ، تواند شایاتر و سرفرازانهتر هم زید.
یکی از این گمراهیها در زمینهی جانوران است و این کتاب بیش از همه برای آنست که با رواج اندیشههای والایی راه نوینی در آن زمینه بروی آدمی گشاید تا او بتواند هرچه بیشتر بر ارج خویش افزاید. نویسنده خواست خود را از نوشتن این کتاب چنین بازمینماید :
« نتیجهای که از این گفتگوها خواسته میشود آنست که ما بدانیم در روی زمین جهان دیگری جز جهان ما آدمیان هست بدانیم در این گیتی باشندگانی جز ما میباشند که آنها نیز حق زندگی دارند و میباید شناخته گردد که همبستگی ما با آنها چیست و رفتارمان چگونه باشد. تاکنون در این باره راهی یا آیینی نبوده و خواست ما آنست که از این پس باشد.»
م. فرهیخت
بهمن1391
بیشتر
بر سر راه آدمی از آغاز پیدایش تاکنون سدهایی (یا گمراهیهایی) بوده که جز با شکستن و گذشتن از آنها به جایگاه کنونی نتوانستی رسید. سه نمونهی برجسته از آنها بتپرستی ، بردهداری و خودکامگی (استبداد) میباشد (آگاهی بیشتر دربارهی چگونگی و زیانهای بتپرستی در همین کتاب). اینها جلوگیر آن بود که آدمی از زندگی جانورانه دوریِ آشکاری گیرد.
با برانداختن آنها و روان گردانیدن یکتاپرستی ، آزادی و دمکراسی بجایشان او توانسته گامهایی در راه آدمیگری پیش رفته زندگانی شایستهی نامش پیش گیرد.
بیگمان این پایان کار نیست. زیرا جهان همیشه رو به پیشرفت دارد و آدمی چون خود را از گمراهیهای دیگری که همچنان پایبند اوست رها گرداند ، تواند شایاتر و سرفرازانهتر هم زید.
یکی از این گمراهیها در زمینهی جانوران است و این کتاب بیش از همه برای آنست که با رواج اندیشههای والایی راه نوینی در آن زمینه بروی آدمی گشاید تا او بتواند هرچه بیشتر بر ارج خویش افزاید. نویسنده خواست خود را از نوشتن این کتاب چنین بازمینماید :
« نتیجهای که از این گفتگوها خواسته میشود آنست که ما بدانیم در روی زمین جهان دیگری جز جهان ما آدمیان هست بدانیم در این گیتی باشندگانی جز ما میباشند که آنها نیز حق زندگی دارند و میباید شناخته گردد که همبستگی ما با آنها چیست و رفتارمان چگونه باشد. تاکنون در این باره راهی یا آیینی نبوده و خواست ما آنست که از این پس باشد.»
م. فرهیخت
بهمن1391
آپلود شده توسط:
farhizesh
1391/11/15
دیدگاههای کتاب الکترونیکی در پیرامون جانوران
بیاموزاند و مآلاّ می تواند انتخاب کند و می تواند تصاحب و اختیار کند، امّا حیوانات فاقد شـعور و درک و اندیشـه اند و احساسشان محدود و غریزی است، بعضاً یادگیری و تعلّم آنها محدود به همان مواردی است که به
سختی آموزش دیده اند، و در بعضی تعلیم و و آموزش مطلقاً کارگر نیست، اگر مشـاهده کرده باشید وقتی یک گروه از گوسـفندان و یا هر حیوان مورد اسـتفاده برای ذبح را به کشـتارگاه می برند، هیچ عکس العملی
از خود نشان نمی دهند و حتّیٰ اگر در مقابل چشـم آنها گوسـفند یا حیوان دیگری را ذبح کننـد و یک دسـته علف جلو آن گوسـفندِ در انتظارذبح باشـد، آن گوسفند یا حیوان تا زمانی که به زیـر کارد سـلّاخی نبرده اند
همچنان مشـغول چرا و خوردن علف است، بنابراین نباید احساس تظلّمی که در انسـان ناطق و دارای شعور است را با یک حیوان بی شعور مقایسه کرد و چنین تصوّر کرد که ذبح و خوردن گوشت حیوان ظلم است و
معصیت، هرگز چنین نیسـت و تمام موجودات به فراخور طبیعتشان غذای مورد نیاز خود را صید می کنند و می خورند، وقتی شیر یا پلنگ یا هر حیوان وحشی دیگر آهو یا گوزن یا گاو و یا هر حیوان دیگری را شکار می
کنند و می درند و می خورند، نباید به آنها نسبت سـتمگر داد، طبیعت و فطرت و نهاد خدادادیشـان چنین است، آنها از روی غریزه چنین رفتاری برای امرار معاش خود دارند، حالا یک کسی که صاحب اندیشه است بنا
به خوی و احساسات لطیفی که دارد برای حیواناتِ حلال گوشـت که محدوده ی آن را شـرع تعیین کرده، دل بسـوزاند و دیگران از خوردن گوشتی که خود پرورش داده و به مرحله تکثّر رسانیده و برای آن زحمت بسیار
کشیده، از روی عواطف منع کند، کار درسـتی نیست، انسـان نیز به مانند دیگر موجودات نیاز به غذای مطلوب خود را دارد و نباید برای کسی به گونه ای که خود روا می دارد تعییـنِ تکلیف کند، ببینید؛ انسان به غیر از
ذبح حیوان که غذا و خوراک او است، بسیاری از جانوران مزاحم و خطرناک را می کشـد، مثل مار مثل حشرات موذی و غیر ذالک، در اینصورت نیز این حیوانات هر آسیبی به انسان می رسانند از روی غریزه و فطرشان
است، آقای کسروی می بایست برای آنها نیز دل می سوزاند و می گفت پشـه و مگس را و سـایر حشرات ازخود نرانید، مار و عقـرب و رطیل را به هنگام گزیدنتان نکُشید آنها هم آفریده های خالق هسـتند، لذا آقای
کسروی که خودش گوشتـخوار بوده، چنین رهنمودهایش به مانند دخالت بی جا در بسـیاری از امور بدون آگاهی و دانش لازم اعتباری ندارد. البتـه افراط در گوشـتخواری که با متابولیسم بدنِ انسان سازگار نیست کار
اشتباهی است، در قران کریم آمده ؛" کلوا واشربوا ولا تُسرفو" بخورید و بیاشامید ولی اسراف نکنید، و حضرت علی ع فرموده است" لا تجعلوا بطونکم مقابرالحیوانات "، شکم های خود را گورستان حیوانات نسازید
اینها سخنهاییست که دیگران گفته اند و ما نبایستی بگوییم. اینست که یاد نکرده ایم. ولی از این باره نیز بگوشتخواری ایرادی هست.
#احمد_کسروی
#پاسخ_بدخواهان
راستست که گوسفند بارج آدمی نیست. ولی آیا این حق خواهد داد که آن را بکشد و گوشتش را بخورد؟!.. چون کم ارجتر است کشتن آن سزا خواهد بود؟!.
بیگفتگوست که آدمی گوشتخواری را از جانوران درّا یاد گرفته. آنها که جانوران ناتوان را می گرفتند و می خوردند این هم پیروی از آنها کرده. شاید هم این در سال خشکی بوده و نایابی و گرسنگی او را باین کار واداشته. بهر حال چون خو بآن گرفته زشتیش از میان برخاسته است، و ما که اکنون بدی آن را باز می نماییم کسانی ایستادگیها نشان می دهند و دلیل هایی می آورند...
یکدسته از آن کسان از راه فلسغه پیش می آیند و چنین می گویند:
«جهان دستگاه خورنده و خوردنیست. در میان جانوران آنچه توانانر است ناتوانان را خوراک خود میشناسد. جولاهک (عنکبوت) دام می گسترد و مگس را شکار می کند. گنجشک جولاهک را ربوده خوراک خود می سازد. باز گنجشک را گرفته می خورد. شکارچی باز را آماج گلوله می گرداند. شیر شکارچی را گرفته از هم می درد. همهٔ جانوران از جولاهک گرفته تا شیر و پلنگ برای خود شکاری می دارد. آدمی نیز از ردهٔ آنهاست. شکار این هم گوسفند و بز و گاو است. جلو قانونهای سپهر (طبیعت) را نتوان گرفت». این کوتاهشدهٔ گفتهٔ آنهاست.
عنوان «خورنده و خوردنی» (آکل و مأکول) از باستان زمان در اندیشه ها بوده است. سپس که در زمان ما فلسفهٔ داروین رواج یافته و جمله های «زندگانی نبرد است» و «هر ناتوانی خوراک تواناست» و مانند اینها بزبان افتاده بآن نیروی بیشتری داده. اینست در اینجا آن را برخ ما می کشند.
راستست در جهان دستگاه «خورنده و خوردنی» هست ولی آن از بدیهای جهانست که ما باید بکوشیم و تا می توانیم از آن جلو گیریم. «نه هر چه در جهانست باید بود»
در جهان دزدی هم هست، آدمکشی هم هست، ستمگری هم هست و ما با همه در نبردیم و هیچگاه میدان نخواهیم داد که دزدان و آدمکشان و ستمگران آنها را عنوانی گردانند و بروی کارهاشان پافشاری نمایند.
ما نمی دانیم خواست اینها از «قانونهای سپهر» چبست؟.. اگر چنین باشد که هر گروهی هر کاری می کنند آن را از قانونهای سپهر شمارند کار بسیار دشوار خواهد بود. بهر حال ما قانونی در جهان (یا سپهر) که آدمیان را بگوشتخواری ناچار گرداند نمی شناسیم.
در این گفته نکتهٔ ارجدارتر آنست که آدمی مانندهٔ دیگر جانوران نمی باشد و چنین نیست که هرچه آنها می دارند این هم باید دارد. همهٔ گفتگو بر سر آنست که آدمی آفریدهٔ ویژه ایست. آدمی دارای روان و خرد است که خود دستگاه جداییست.
آدمی در بسیار چیزها بسپهر چیره است و باید از بدی های آن جلو گیرد.
#کسروی
اینها از همه ستمدیده ترند. از اینها پشمهاشان می کَنند و رخت و فرش می بافند، شیرهاشان می دوشند و خوراکهای گوناگون پدید می آورند، پشکلهاشان خشک گردانیده در تنور و اجاق می سوزانند _ باین همه بهره مندیها بس نکرده می کُشند و گوشتهاشان می خورند و از پوستهاشان کفش و کلاه می سازند. روزانه ملیونها گوسفند و بز زیر ساتور می خوابند تا آدمیان خوراکهای گوناگون درست کنند. بره های نوزاد را که تازه چشم بجهان باز کرده اند می کُشند چرا که بهار است و خان دلش «برّه پلو» می خواهد، چرا که حاجی آقا از پوست بره کلاه آرزو دارد.
اگر نیک نگرید آدمیان گوسفند و بز را آفریده شده برای خوراک خودشان می شمارند و جز آن گمان نمی برند.
خدا گوسفندان را آفریده چرا که کباب و کوفته و کاتلیت و شیشلیک و بره پلو و بریان بخورند.
همین باور و همین رفتار را درباره ی ماکیان و خروس دارند. آنها را می پندارند برای خوراک آدمیان آفریده شده اند. ماکیان تخمش را می خورند و خوراکهای گوناگون پدید می آورند و به آن بس نکرده خودش را می کُشند و روی پلو می گذارند. جوجه های چند ماهه را قربانی شکم پرستی خود می گردانند. خروسِ بآن قشنگی را جز برای پُر کردنِ شکم خود نمی شناسند. اردک و بوقلمون به همان ستم دچارند.
ما در کتابهای جهانگردان اروپا می خوانیم که درون آفریقا برخی تیره ها آدمی خوار بوده اند و گوشت آدمیان می خورده اند. و اینها کنیزهاشان چون بچه می زاده اند از دستشان گرفته و کُشته و به دیگ انداخته و پخته و با لذت بسیار می خورده اند _ ما اینها را می خوانیم تنهامان به لرزه می افتد و فراموش می کنیم که خودمان با جانوران زیردست همان رفتار را می کنیم. ...
اگر دادگاهی بودی و جانوران با آدمیان بداوری برخاستندی آدمیان از آن دادگاه بسیار سیاهرو در آمدندی. ...
این جانوران که زیردست آدمی بوده اند بایستی حالشان بهتر ار آنها باشد که در بیابان بسر خود و آزاد بسر می برند بایستی آدمی بآنها نگهبانی و سرپرستی کند نه آنکه کالایی برای خود شناسد و از هیچ ستمی درباره شان باز نایستند. یکی از لکه های ننگ در تاریخ آدمیگری اینهاست.
می خواهم یادی از شادروان پروین اعتصامی بکنم، گاهی شعرهایی ازو درباره ی جانوران و ستمکشی آنها دیده ام که بسیار نیکست. این بانو جربزه ی نیکی می داشته. کسانی اگر می خواهند شعر سودمند سرایند ازو یاد گیرند.
اکنون ما گذشته را رها کرده از آینده سخن می رانیم. پیداست که ما می خواهیم در زندگانی راه نوی را پیش گیریم باید رفتارمان با جانوران بهتر از رفتار گذشتگان باشد. بویژه پس از پیدایش راه آهن و اتومبیل و هواپیما و ماشینهای کاشتن و خرمن کوفتن و مانند اینها، که نیاز چندان به رنجکشی آن جانوران باز نمانده و ما با آسانی خواهیم توانست با آنها دادگرانه راه رویم.
#احمدکسروی
از نادانی و نافهمی آنها را کالایی برای خود پنداشته سزای خود شمارده اند که تا توانند از نیروهای آنها سود جویند، سپس نیز کشته از گوشت و پوستشان بهره مند گردند.
سزای خود شمارده اند که آنها را بزنند یا سیخ بِتَنهاشان فرو برند، داغ کنند، بچه هاشان جدا گردانیده بفروشند.
یک جمله بگویم: هر چه خواسته اند ندریغیده اند.
این خود کاریست که کسی بنشیند و رفتار آدمی را با یکایک آن جانوران از دیده گذراند و داوری کند: آنها چه کرده اند و این چه کرده؟..
#خر، آن چهارپای رنجکش شکیبا، بار بدوشش میگذارند، سوارش می شوند، به عرابه می بندند، آنگاه با چوب و تازیانه می زنند، سیخ بِتنش فرو می برندو پوستش را می فروشند.
#شتر، آن جانور بردبار خارخور، بار بدوشش می گذارند، سوارش می شوند، شیرش را دوشیده می خورند، و از پشمش پارچه می بافند، در همانحال هر زمان که خواستند کشته گوشتش را تکه تکه در میان خود قسمت می کنند. این جانور که پیشرفت بازرگانی و پیدایش شهرها، بسته ببارکشیهای او بوده ، در اندیشهٔ آدمیان ارجی نیست.
#گاو ، آن چهارپای رنجکش که پیشرفت کشاورزی نتیجهٔ یوغکشیهای اوست، بار بدوشش می گذارند، سوارش می شوند، به عرابه اش می بندند، از شیرش بهره ها می جویند، تپاله اش را در تنورها و اجاق ها می سوزانند، پس از همهٔ اینها کشته و از گوشت و پوستش سود می جویند.
#اسب ، آن چهارپای قشنگ، کمتر از همکاران خود ستم کشیده بویژه برخی نژادهای ستودهٔ آن که ارجمند و گرامی بوده، با اینحال آن نیز بی آسیب نمانده و گرفتاریِ دیگری داشته.
فرزندان آدم دو دسته شده اند، سپاه پدید آورده اند، طبل می کوبند، شمشیرهای برنده و نیزه های سنبنده در دستهاشان می درخشد، اینها می خواهند جنگ کنند و اسبهای بدبخت هم باید بآتش آنها بسوزند. باید تنهای اینها نیز با شمشیرها از هم شکافته و با نیزه ها سوراخ سوراخ گردد.
دربارهٔ #فیل داستان زشت دیگری هست. این جانور که در آفریقا فراوانست و در جنگلهای آنجا برای خود زندگی می کند دو دندان بسیار بزرگ و سفیدی دارد که از دهانش بیرون می آید و همانست که «عاج» نامیده می شود. این دو دندان پتیارهٔ جانِ اوست.
توانگران و خوشگذرانان (یا بهتر بگویم: مفتخوران) دوست می دارند که از آن استخوان دکمهٔ یخه و شانه و دستهٔ چاقو و مانند اینها برایشان ساخته شود، اینست از سالیان دراز «عاج» یکی از کالاهای بازرگانی بوده که از آفریقا به سودان و مصر و از آنجا باروپا فرستاده می شد.
مردمان وحشی آفریقا که در سرزمینی بآن خوبی و باردهی پسترین زندگی را داشتند یکی از کارهاشان شکار فیل بود.
جانورِ بآن بزرگی را با وحشیگریهای بسیار می کُشتند تنها برای آنکه استخوان دندانش را بدست آورند.
... وحشیانِ نافهم تنها آن می شناختند که بُکُشند و دندانهایش بدست آورند؛ با مهره و شیشه و زنگ و مانند اینها که بازرگانان مصر و سودان برایشان می بردند داد و ستد کنند.
#پیرامون_جانوران / #احمدکسروی
ما می بینیم که موی چهره ی خود را می تراشیم و دردی در نمی یابیم. ولی اگر تیغ خراشی در پوست پدید آورد دردش را در می یابیم.
آنگاه ما بخوردن گیاه و میوه ناچاریم. آفریدگار یا سپهر آن را خوراک ما گردانیده ولی بخوردن گوشتهای گوسفندان و بزان ناچار نیستیم. آنها خوراک ما نیستند. بهر حال گیاه و میوه را با جانوران بیک ترازو نهادن نافهمیست.
روزی بیکی گفتم: خواستت چیست؟... آیا گیاه و میوه را نخوریم یا از خوردن گوشت گوسفندان باز نایستیم؟ ... کدام را می خواهی؟... از پاسخ در ماند.
#کسروی
اگر نیک نگرید آدمیان گوسفند و بز را آفریده شده برای خوراک خودشان می شمارند و جز آن گمان نمی برند.
خدا گوسفندان را آفریده چرا که کباب و کوفته و کاتلیت و شیشلیک و بره پلو و بریان بخورند.
همین باور و همین رفتار را درباره ی ماکیان و خروس دارند. آنها را می پندارند برای خوراک آدمیان آفریده شده اند. [از] ماکیان تخمش را می خورند و خوراکهای گوناگون پدید می آورند و بآن بس نکرده خودش را می کُشند و روی پلو می گذارند.
جوجه های چند ماهه را قربانی شکم پرستی خود می گردانند.
خروسِ بآن قشنگی را جز برای پُر کردنِ شکم خود نمی شناسند.
اردک و بوقلمون به همان ستم دچارند.
احمد کسروی
حتما از نوشتن و انتشار چنین مطالبی شرمگین می شد.
بدتر اینه که برخی از مریدان حضرت هنوز این مطالب خنده آور را می پذیرند.
در کتاب گفته شده که جانوران سه دسته اند: سودمند، زیانمند و بیسود و بی زیان (خنثی).
بعد جانوران زیانمند را به چند زیر دسته تقسیم کرده و نهایتا فرموده که:
«... و باید یکی از کارهای ما نبرد با این باشد»
در جایی دیگر در مورد جانوران گوشتخوار گفته شده که:
«... این جانوران دژخیمند و کارشان ستمگریست و ما باید دائم با آنها در نبرد باشیم و چون نیکی پذیر نمی باشند ریشه شان را بر اندازیم ...»
همچنین:
«... از این کسی که در آرزوی شکار است بهتر است به سراغ شیر و پلنگ و گرگ رودو تفنگ اندازی و نشانه زنی خود را بر سر شاهین و باز بیازماید...».
همچنین حضرتش جز این شاهکارهایی پیرامون ادبیات و رمان و شعر دارد که مانند این کتاب خواندنی و فرح بخش است. نیمچه ارادتی هم با حافظ و سعدی داشته اند.
البته بنده منکر تلاش های بی وقفه ایشان در آگاهانیدن مردم خواب زده و عقب مانده از قافله زمان، نیستم. ایشان کتاب های بسیاری در نقد دین و خرافات
نوشته است و جان در این راه فدا کرده که یادش گرامی باد. ولی نباید از هیچ کس بت ساخت و چشم بر خطاهایش بست.
این کتاب نیز جز همین خطاهای تاریخی است که میتوان تنها به آن خندید:))